ای تو که قامتت آسمان را خراشیده است

سایه ات بد جوری بر من افتاده است ...

ولی این سایه نمی تواند جوانه های وجودم را خشک کند ...


واسه پر کشیدن از تو

پر و بال بسته دارم

به تو دل بستم و حالا

یه دل شکسته دارم

 

رفتنت بهونه ای شد

واسه تنهایی دوباره

واسه دلتنگیه خنده

واسه چشمی که می باره

 

واسه تکرار نبودن

جای خالیتو می بینم

به هوای اون قدیما

میام و پیشت می شینم

 

حکم تنهایی بریدن

واسه این روز و شبامون

جرممون عاشقی بود و

شده تنهایی سزامون

 

با همون چشای مشکیت

تن خستمو نگا کن

چروک نگاه سردم

دست بستمو نگا کن

  

حالا هر روز منی تو

اسممو بازم صدا کن

قفل این دوری رو بشکن

منو از تنم رها کن

 امیرحسین

تابستان ۱۳۸۹


پ ن : ببخشید یه مدت زیادی نبودم . گرفتارم ... گرفتارم ... گرفتار !

پ ن : خیلی ها دوس دارن من شعر و ترانه نگم ولی واسه گرفتن حال اونام شده با اینکه خودم علاقه ای

ندارم ولی ادامه میدم

پ ن : راستی ۲ مرداد تولدم بود . می خواستم آپ کنم نشد ..

پ ن : واقعا میشه یه قلبی که دیگه نمی زنه بازم بشکنه ؟